تفکر سیستمی چیست

تفکر سیستمی چیست

تفکر سیستمی چیست؟ آیا بصورت عملکردن درست یا نه؟

چرا باید بصورت سیستمی عمل کرد؟

ابتدا یک مثال در این مورد بیان می کنم.

 

ابتدا یک مثال در این مورد بیان می کنم.

چندین سال پیش من کودکی  ۸ ساله بودم و در محله ای به نام یزدانشهر از شهر نجف آباد زندگی می کردم خانه ی پدری من در نزدیکی  جاده ی کمربند یزدانشهر قرار داشت.

غرب شهر نجف آباد و محل عبور و مرور انجام ماشین های سبک و بخصوص سنگین بود. من چندتا از دوستانم در همان نزدیکی باهم بازی می کردیم که ناگهان  تصادف سنگینی انجام شد.

 کامیون ده چرخ بزرگی چپ کرد و راه مسدود شد.  بار این کامیون ده چرخ بیسکویت  تینا بود. با چپ شدن این کامیون تمام  بار کامیون به اطراف تا فاصله ۵ متری پراکنده شد. اما در این فاصله هرکسی  از محله اطراف جاده کمربندی متوجه شد می آمد و بیسکویت ها جمع می کرد و با خود به خانه می‌برد. من هم یک جعبه با خود به خانه بردم.

 گفتم  مامان مامان جاده کمربندی نجف آباد یک کامیون ده‌چرخ بیسکویت چپ شد و همه از این بیسکویت ها جمع کردن و بردن من هم آوردم .دیگر من  متوجه نشدم که آیا راننده که در کامیون بود سالم است یا نه در این مسئله برای مهم نبود.

 البته به اقتضای سنم مسله این که همه تشویق می کردند که اشکالی ندارد ببرید.

 

در صورتیکه دقیقا همین مسئله  در یکی از   شهر های اروپا در چهار راهی اتفاق افتاد.  یک وانت بار با بار سیب زمینی به علت نقص فنی چپ می کند و همه کسانی که از آنجا بودند مجبور می کردند شروع کردن به کمک کردن و ظرفیت مدت ۳۰دقیقه کلیه بارهای چپ شده را جمع کردن و در جعبه های مخصوص که بود نمودن و در گوشه ای از  چهارراه قرار داد تا صاحب وانت بار بیاید و تمام بارهای خود را ببرد.

 

اینجا دو عمل کرد بود، اول این‌که بیخیال مال که هست؟  اشکالی نداره، دیگه این بار براش بار نمیشه و…  . این تفکر باعث شد تا کسانی که در آنجا بودند هرکسی بر خودش انجام دهد و نتیجه بدی را رقم زد.

اما در مثال دوم تفکر باعث شد تا کلیه بار وانت بار جمع شود و نیز به همدیگر کمک می کردند تا در مسیر و بهتر جمع کنند تا خسارت کمتری به صاحب بار وارد شود….

چه درسی از این دو داستان کوتاه می بریم ؟ چه چیز می خواهد آموزش دهد؟ نوع تفکر در این دو داستان چگونه است؟ چه نتایجی داشت؟ چه دستاورد های دارد؟

در داستان اول : بی خیالی ؛همکاری نکردن ؛به فکر منفعت خود بودن؛بی نظمی؛تفرقه؛ نفاق؛کینه….. حاصل چینن تفکر است و عملکرد آن در جامعه نشان دهنده  بی ایمانی،ترس, دلهره،شک و تردید، دورغ گفتن, تهمت زدن و…  در پایان بی تعهدی، غفلت ، و ناکار آمدی ، و بی عدالتی،…..

در داستان دوم: احساس مسئولیت ،احساس همدردی ، هم نوع دوستی ،دارای تعهد فردی و اجتماعی ،کمک نمودن به همدیگر،اتحاد بیشتر و کلا تمام خصلت های خوب.

 

 

تمام این کارها از یک فکر بوجود می آید و این فکر به صورت یک سیستم عمل می کند و اگر در یک قسمت از این سیستم کوتاه شود باعث می شود تا به کل سیستم آسیب برسد .  تااینکه آن سیستم بصورت منسجم و استوار به سوی تعالی و زیبایی پیش برود .

بهترین مورد که باعث شد تا من کاملا متوجه فکر سیستمی بشوم این بود که در جلسه آموزش مستری و فن بیان دکتر صادقلو در اصفهان شرکت کرده بودم که جلسه بسیار عالی و خوب و پر از مطالبات آموزش خوب و بروز برای مدیریت زندگی و درست زندگی کردن را به من آموزش میدهد.

 خداوند رحمان را شاکرم که من چنین جلسه آموزشی هدایت نمودند داستان از این قرار بود که در موقع صرف ناهار یک از دوستان به ناهار که برای تهیه دیده بودن و به کیفت غذا اعتراض نمودن و مطالبه حق خود می دانستند البته که من هم در این خصوص اعتراض نمودم.

 

با خود گفتم اگر چنین اتفاقی افتاده، اما کارهای بسیار خوبی نیز انجام  داده اند.  

صبحانه خوب ،میان وعده خوب و میز ثابت پذیرایی که دانشجویان در میان کلاس جهت استفاده  از آن برای خوب چای و نسکافه بیسکویت ،آب میوه و آب معدنی  . حتی از  پرسنل خوب استفاده  می نمودند و این باعث شد که اعتراض نسبت به کیفت غذا نداشته باشم.

این خواسته دوستان‌مان چنان بازتاب داشت  که باعث شد که یکی از پرسنل ناراحت شوند و چگونه ای این مشکل چالش به  پیش رفته  که استاد صادقلو با داستانی که قبلا برایتان  بیان نمودن و این کار باعث شد که حتی استاد بصورت عملی تفکر سیستمی را برای ما بیان کند و همه به قسمت حیاط سالن تدریس رفتیم و همه بصورت یک دایره  بزرگ کنار هم استادیم ‌استاد صادقلو فرمودند هر کس از سمت چپ ۶نفر و سمت راست ۴نفر در نظر بگیرند و دو نفر رااز  دو طرف انتخاب بکند که مجموعا سه نفر که هر نفر رأس مثلث متساوی الاضلاع خود را درست کند.

 سپس به کلیه دانشجویان گفت متفرق شوید و مثلث  خود را تشکیل دهید و من با تمام تلاش خود سعی داشتم  یا مثلث خود را حفظ کنم تمام دانشجویان نیز سعی می کردند همین کار را انجام  دهند.

این کار ۵دقیقه طول  کشید. استاد فرمودند که دوباره جمع شوند و دایره تشکیل دهند و در ادامه  گفتن که این یعنی هرکسی به فکر خودش بودن و بخواهد کارخود را انجام  دهد و به عواقب و آثار کار انجام شده خود هیچ گونه توجهی نمایند. اری اگر هر کدام از ما برای عملی که انجام  می‌دادیم  به آن خوب فکر می کردیم ‌و چنین آثاری پیدا نمی شد. این حاصل فکر غیر سیستمی است ‌ و اگر این آموزش عالی به  موقع انجام  نمی دادند و اگر استاد به موقع مارا از چنین فکری و آثار چنین افکاری مارا متوجه نمی کردند حاصل کار چه می شد.

 

من قباد  داودی خداروشکر  می کنم و خداوند رحمان را سپاسگزارم که چنین اتفاقی افتاد و تا استاد صادقلو با چنین آموزشی عملی و عالی من را متوجه افکار غیر سیستمی ام را بهتر و زیبا تر متوجه  شود که چه آثاری  باخود بوجود می آورد. تاکنون چگونه رفتار می کردم و چگونه در مورد دیگران قضاوت می کردم چگونه تفسیر رفتار دیگران را داشتم.

 

 

 

تفکر مرد تاجر : فردی مغازه پارچه فروشی داشت و همیشه برای اینکه تقلب و خیانتی در کار نباشد پشم گوسفندان را همانجا در مغازه می چید.

او میگفت: معمولا  بیشتر از کتاب ها از گوسفند هرچیزی یاد می گیرم.

باید همیشه آماده تغییر باشم.

لاتین ،اسپانیولی و الهیات خوانده بود.

آرزوی شناختن دنیا -این آرزو خیلی مهمتر از شناخت خداوند  و گناهان بشر بود.

پیدا کردن آرزوی قبلی  (رویا،تخیل،ارزو)

آرزو همان چیزی است که تو همیشه دوست داشتی بهش برسی

یک نیروی مرموزی در درون  انسان است که از رسیدن انسان به آرزویش جلوگیری می کند.

نیروی مرموز چیست؟

نیروی که ظاهرا منفی است.

روح و اراده انسان رو آماده می کنم.

 

وقتی که تو چیزی رو می خواهی همه جهان دست به دست هم میدن تابرای رسیدن به اون چیز به تو کمک کنن.

 

چرا دوست داری از گوسفندان نگهداری کنی؟

تصمیم گیری فقط آغاز راه است.

یک ایده به این صورت است. ایده جدید فروش چای در لیوان های بلورین  و مردم با نوشیدن چای در لیوان های بلورین لذت بیشتری می خواهند برد و نیز تمایل پیدا می کنند که از این لیوان ها بودند.     

وقتی تصمیمی می‌گیری در واقع در یک جریان تو غرق می شود و او را تا چاه پیش می برد که  وقتی برای اولین بار آن تصمیم را می گرفته در واقع به خودش کمک می‌کند

هر نعمتی که نادیده گرفته شود به مصیبت تبدیل می شه .تو باعث شدی تا من معنی توانگری واقعی را بفهمم

 

 

اولویت بندی کارها را جدی بگیریم:

تصمیم بگیریم که چه کارهایی را انجام بدهم

 کجا باید بگویم بله؟

کجا باید بگویم نه؟

چون یاد گرفتیم چه کارهایی باید انجام بدهیم و چگونه انجام بدهیم.

قرار که عادت کنیم به کارهایی که ما را به هدف مان می رسانند.

اگر یاد بگیریم که هدف را بزنیم تمام هدف ها را می‌زنیم…

جمله معروف من همان اندازه هستم که شما هستید را یاد بگیرید…..

نظم اولین چیزی است که باید رعایت کنیم….

چه کارهایی بکنیم و خودم را به چالش بکشیم…..

دوربین ها رو بفروشیم و آینه بخریم…..

تک تک ماها ابتدا باید از خودمون شروع کنیم….

من مسئول کارهای خودمان هستم….‌چقدر مسئولیت خودمان را به دیگران انداختن ….

در قبال دیگران مسئول هستیم ….

ابتدا به ساکن باید تکلیف خودمون را باخودمون را مشخص  کنیم….

راس ساعت به کلاس رفتن و احترام به کلاس داشتن و نظم داشتن را یاد بگیریم.

بدانیم که تفکر سیستمی خیلی مهم است‌

چیزهای که ما به چالش می کشند را تبدیل به چیزهای خوب و عالی کنیم …..

در مورد تمرین صحبت نکنیم بلکه درباره را کارها و ایده ها درباره فن بیان و سخنرانی و اجرا صحبت کنیم

ما قول می دهم که نسبت به خودم، احساسات، حال دلم،ظاهر،سلامتی، پول،……مسولیت  پذیر باشیم

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *